نکاتی درباره داستان فطرس
نظر شما درباره متن زیر و فیلمی که فرستادم چیست؟
علامه طباطبایی ره در تفسیر المیزان جلد ۱۹
(ذیل آیه ۶، سوره تحریم)
می فرماید که تکلیف فرشتگان، تکلیف تکوینی است نه تشریعی؛ در نتیجه عقاب و ثواب برای فرشتگان وجود ندارد و با این حساب تمرّد و عصیان هم برای آنان متصوّّر نیست
“داستان فطرس”
بدین گونه که در بعضی کتب روایی ذکر شده است با ظواهر قرآن از جمله آیه ۶ سوره تحریم و آیه ۲۷ سوره انبیاء و سوره مریم آیه ۶۴ سازگاری ندارد و در نتیجه نمی توان معنای ظاهری آن را قبول کرد.
*********************************************************************
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
بنده نَه علامه طباطبایی را درک کردهام، نَه سخنگوی ایشان یا متعلقان ایشان هستم، نَه مفسر و مبین رسمی نظرات ایشان و حتی مشی تفسیری حقیر با ایشان، تفاوتهای بنیادینی دارد که فعلاً بماند. اما تا جایی که بررسی کردم، بند دوم که اظهار نظر درباره داستان فطرس است، در المیزان نیست، شاید در جایی دیگر باشد و شاید نظر و نتیجهگیری نویسنده متن باشد.
چند نکتهای را پیرو متن مربوط به فطرس که جناب خراسانی فرستادند و فیلمی که آقای دکتر فاطمی ارسال کردند، عرض میکنم.
اگر اصلاح یا تکمیلی نیاز دارد، امیدوارم بر من منت نهید و بفرمایید.
۱. بر اساس قرآن و روایات معتبر، وقتی سخن از ملائکه میشود، چند دسته هستند. بعضی مختار نیستند و بعضی مختار هستند. آنها که مختار نیستند، نمیتوانند خطایی کوچ یا بزرگ کنند، اما آنها که مختار هستند، امکان خطای کوچک بزرگ دارند.
۲. هر موجودی که مختار باشد، به میزان اختیارش مستحق ثواب و عقاب است و در هر چیزی که اختیار نداشته باشد، معذور است.
۳. ممکن است، بعضی از ملائکه در قرآن، بالذات ملک نباشند، بلکه ملحق به آنها شده باشند، اما وقتی الله تعالی یا معصومین علیهمالسلام سخن از ملائکه میگویند، هر دو دسته را شامل میشود. مثلاً ابلیس، در قرآن یا بالذات جزء ملائکه است، یا اگر نیست، به گونهای ملحق به ملائک است که جزء آنها به حساب میآید و وقتی الله تعالی ملائکه را خطاب میکند، شامل او هم میشود. ابلیس از دسته مختارین است.
۴. معصیت از ریشه عصی یا عصو است که معادل فارسی امروزه آن، چیزهایی مانند عصیان، طغیان، سرپیچی و … است. مخالف این ریشه در عربی، طوع و مشتقات آن مانند اطاعت و … است.
۵. در عصیان یا همان معصیت، چند چیز معیار است. (۱) اختیار، (۲) شناخت، (۳) هوشیاری و (۴) خصومت، لجبازی و مانند آن. اگر همه اینها جمع بود، عصیان یا همان معصیت رخ و در نتیجه مستحق عقاب، اما اگر یکی از اینها هم نباشد، حکیم او را از عذاب معاف میداند. (اگر شرط دیگری هم باشد، حداقل الآن خاطرم نیست.)
۶. کار ابلیس در عدم سجده به آدم ابوالبشر، همه ویژگیهای چهارگانه قبل را داشت، لذا معصیت به حساب آمد و مستحق عذاب شد، کما اینکه مکررا هم وعدهاش داده شده است.
۷. در احکام خمسه که منطقا حصر در پنج مورد دارد، یعنی حرام، مکروه، مباح، مستحب و واجب، فقط دو موردش هست که معصیت است و مستحق عقاب. یکی انجام محرمات و دیگری ترک واجبات، تازه به شرط آنکه شروط معصیت جمع باشد.
همینجا عرض کنم که ترک مکروهات و انجام مستحبات، معمولاً ثواب دارد ولی نقطه مقبالش، معمولاً عقاب ندارد.
۸. در لسان آیات و روایت، بین ابلیس و شیطان فرق است که بیانش بماند برای بعد. فقط همین مقدار بگویم که ابلیس، جزء شیاطین هست، اما هر شیطانی، ابلیس نیست.
۹. در آیه ۴۴ سوره مریم، شیطان را که در لسان قرآن و روایات معتبر، رسما ملک هم گفته شده است، معصیتکار معرفی میکند.
۱۰. اما عصمت، از ریشه عصم و به معنای محافظت و امساک و … است. معصوم کسی است که یا از بدیها امساک میکند، یا دیگری او را از بدیها دور میدارد. به بیان بهتر، معصوم کسی است که یا خود را از بدیها حفظ میکند یا دیگری او را از بدیها محفوظ میدارد.
۱۱. معصوم مطلق کسی است که اولاً از هر نوع بدی ریز و درشت و مهم و غیر مهمی محفوظ است، ثانیاً در همه مراحل زندگی این حالت برای او باشد، لذا به هر میزان از این دو، کم شود، جایگاه از عصمت مطلق پایینتر میآید.
۱۲. ترک اولی، مستوجب عذاب اخروی نیست و به همین جهت شاید بتوان گفت مخل عصمت نیست، اما اگر عصمت در مراتب اعلای آن را مد نظر دارید، ترک اولی هم بالأخره مرتبه آن را پایین میآورد.
* و اما نکاتی درباره فطرس؛
۱. تا جایی که من سراغ، در رابطه با فطرس، فقط یک روایت معتبر وجود دارد و آن روایت شیخ صدوق در الأمالی از احمد بن محمد بن یحیی العطار از پدرش از احمد بن محمد بن یحیی الاشعری از موسی بن عمر الصیقل از عبدالله بن صباح المزنی از ابراهیم بن شعیب است که این هم معتبر درجه دو است و بر مبنای بسیاری، مجهول است و غیر معتبر.
۲. سایر موارد، موانند آنچه در بصائر الدرجات و کامل الزیارات، یا کتب بعدی مانند روضه الواعظین، بشاره المصطفی، دلائل الإمامه، المناقب، السرائر و … آمده، یا از کتابهای قبلی است، یا مرسل است، یا افراد ضعیف و مجهول در آن هستند. خلاصه اینکه معتبر نیستند، مگر کسی همه احادیث یکی یا چندتا از این کتب را معتبر بداند. مثلاً اخباریها معتبر میدانند.
۳. در روایت معتبر (الأمالی) که تازه درجه دو هم هست، فطرس را از ملائک میداند که از حاملان (عرش) بود. این یعنی جایگاه والایی داشته است. بعد مأمور به کاری شد که ذکری از آن کار نشده استف اما در روایت آمده است که «فأبْطأ عَلَیْهِ»، یعنی تأخیر کرد، احمال کرد و مانند اینها. الله تعالی هم به جهت این احمال و تأخیر، «کَسَرَ جَناحَهُ وَ ألْقاهُ فی تِلْکَ الْجَزیرَهِ»، یعنی بالش را شکست و در آن جزیره قرارش داد. این شکستن بال و حبس در جایی، حالا هر جا بوده و منظور از جزیره، هر چه هست، نشان میدهد که عقوبتی بوده است، اما از آنجا که عقوبت اخروی نیست، شاید کارش معصیت باشد و شاید نباشد. ملک ممکن است معصیت کند، اما دلیلی بر معصیت فطرس نداریم.
۴. اگر قطعاً بگوییم فطرس عذاب اخروی ندارد، کارش معصیت نبوده است و مثلاً همان ترک اولی است. من نَه قرینه داخلیه و نَه خارجیهای بر بودن با نبودن عذاب اخروی ندارم، لذا در این مورد توقف میکنم و میگویم نمیدانم. این را هم اضافه کنم که شکستن بال در ادبیات عرب، به معنای سقوط مقام و عدم امکان احیای آن تا جبران است. القای در جزیره هم کنایه از حبس و ایجاد محدودیت است.
۵. در ضمن از همین روایت معتبر درجه دو، معلوم میشود، این خطای او، چه عصیان بوده و چه نبوده، قابل توبه و بخشش بخشش بود، چرا که سعی عبادت الله تعالی داشت، امید بر بخشش داشت و نهایتاً هم بخشیده شد.
۶. جمعبندی اینکه ازتنها روایت معتبر درباره فطرس معلوم میشود که ملک بود، اختیار داشت، چون احمال و تأخیر کرد. کارش خطا بود، چرا که مجازات شد، اما چون دلیلی بر عذاب اخرویش نداریم، نمیدانیم معصیت بوده با خیر. این خطا هر چه بوده، قابل توبه بوده و نهایتاً هم پذیرفته شده است. اگر هم حدیث را معتبر ندانیم که هیچ مطلب معتبری درباره قطرس نداریم و میتوانیم احتمال دهیم که ساخته و پرداخته ذهنی داستانسرا است.
۷. آنچه در بند پنج و شش گفته شد، در روایات غیر معتبر هم وجود دارد، اما این غیر معتبرها، اضافاتی هم دارند.
۸. در این روایت معتبر درجه دو، درباره موضوع احمال و تأخیر فطرس چیزی نیست، اما در یکی از روایات غیر معتبر، مانند روایت بصائر الدرجات، سرپیچی از پذیرش ولایت امیر مؤمنان سلاماللهعلیه دانسته است که چون معتبر نیست، در آن هم توقف میکنیم و رویش حسابی باز نمیکنیم.
* جمعبندی:
۱. اگر کسی ماجراهای فطرس را معتبر نداند، خالی از وجه نیست و در نتیجه میتواند احتمال دهد که داستان و افسانه ساخته ذهن داستانسرایی است.
۲. بر مبنای ما، اصل داستان فطرس و اجمال خطایش و مجازاتش علی الحساب معتبر است. همینطور اینکه او به واسطه میلاد حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بخشیده شد. متن کامل روایت را در پایان متن میآورم که کاملش را ملاحظه کنید.
۳. آنچه در سایر روایات آمده، مانند موضع خطای فطرس و … قابل قبول نیست.
۴. با فرض پذیرش همان یک روایت، فطرس از ملک بود، خطا کرد، مجازات شد، سعی در توبه کرد و نهایتاً مورد غفران الهی قرار گرفت.
۵. اینکه جزیری و بعضی موارد دیگر، در این روایت چیستند و کیفیت آنها چگونه است و مانند این مسائل، بر ما معلوم نیست. از جمله اینکه منظور همان جزیره مرتکز به اذهان ما است، یا معنای اصطلاحی دارد که البته توضیحی عرض کردم.
* و اما کل روایت معتبر درجه دو:
الأمالی للصدوق: حَدَّثَنا أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطّارُ قالَ حَدَّثَنا أبی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرانَ الْأشْعَریِّ قالَ حَدَّثَنا موسَی بْنُ عُمَرَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ صَبّاحٍ الْمُزَنیِّ عَنْ إبْراهیمَ بْنِ شُعَیْبٍ الْمیثَمیِّ قالَ سَمِعْتُ الصّادِقَ أباعَبْدِاللَّهِ علیهالسلام یَقولُ إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلیٍّ علیهالسلام لَمّا وُلِدَ أمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ جَبْرَئیلَ أنْ یَهْبِطَ فی ألْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ فَیُهَنّیَ رَسولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ جَبْرَئیلَ قالَ فَهَبَطَ جَبْرَئیلُ فَمَرَّ عَلَی جَزیرَهٍ فی الْبَحْرِ فیها مَلَکٌ یُقالُ لَهُ فُطْرُسُ کانَ مِنَ الْحَمَلَهِ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فی شَیْءٍ فأبْطأ عَلَیْهِ فَکَسَرَ جَناحَهُ وَ ألْقاهُ فی تِلْکَ الْجَزیرَهِ فَعَبَدَ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالَی فیها سَبْعَمِائَهِ عامٍ حَتَّی وُلِدَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ علیهالسلام فَقالَ الْمَلَکُ لِجَبْرَئیلَ یا جَبْرَئیلُ أیْنَ تُریدُ قالَ إنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أنْعَمَ عَلَی مُحَمَّدٍ بِنِعْمَهٍ فَبُعِثْتُ أُهَنِّئُهُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنّی فَقالَ یا جَبْرَئیلُ احْمِلْنی مَعَکَ لَعَلَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم یَدْعو لی قالَ فَحَمَلَهُ قالَ فَلَمّا دَخَلَ جَبْرَئیلُ عَلَی النَّبیِّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم هَنّأهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنْهُ وَ أخْبَرَهُ بِحالِ فُطْرُسَ فَقالَ النَّبیُّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم قُلْ لَهُ تَمَسَّحْ بِهَذا الْمَوْلودِ وَ عُدْ إلَی مَکانِکَ قالَ فَتَمَسَّحَ فُطْرُسُ بِالْحُسَیْنِ بْنِ عَلیٍّ علیهالسلام وَ ارْتَفَعَ فَقالَ یا رَسولَ اللَّهِ أما إنَّ أُمَّتَکَ سَتَقْتُلُهُ وَ لَهُ عَلَیَّ مُکافاهٌ ألّا یَزورَهُ زائِرٌ إلّا أبْلَغْتُهُ عَنْهُ وَ لا یُسَلِّمَ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إلّا أبْلَغْتُهُ سَلامَهُ وَ لا یُصَلّیَ عَلَیْهِ مُصَلٍّ إلّا أبْلَغْتُهُ صَلاتَهُ ثُمَّ ارْتَفَع.